درباره وبلاگ


به سراغ من اگر می آیید/نرم و آهسته بیایید/مبادا که ترک بردارد/شیشه نازک تنهائی من
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 117
بازدید کل : 36373
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

من و کی؟
قلب شیشه ای Glassy Heart




 


Zoom in (real dimensions: 475 x 657)
تصوير
Warm bodies
کارگردان :جاناتان لوین
نویسنده:جناتان لوین و ایساک ماریون
مدت زمان:98 دقیقه
محصول :2013 آمریکا
امتیاز :7
این فیلم یک تعریف کامل متفاوت نسبت به سایر فیلم ها،در مورد زامبی به شما میده.در ابتدا ی فیلم شما با ذهن پسری رو به رو میشید که تبدیل به یک زامبی شده و داستان از زبون اون تعریف میشه.به شما گفته میشه که در این فیلم زامبی ها ابتدا انسان بودن وبعد از این که شهر توسط یه ویروس ها هر چیز دیگه ای آلوده میشه به این روز می افته و مردم شروع میکنن به تبدیل شدن .نکنه مهم اینجاست که زامبی ها هیچ چیز ازگذشته خودشون به یاد نمیارن. درست مثل آدمایی که بر اثریه ضربه محکم به سرشون گذشتشون رو فرموش کردن اما چیزایی مثل حرف زدن و خوندن و استفاده از بعضی وسایل رو فراموش نکردن فقط یه رژیم غذایی متفاوت دارن و وقتی گرسنه میشن از گوشت انسان تغذیه میکنن ،آروم حرکت میکنن ،محیط اطرافششون رو درک نمیکنن واحساس و عاطفه ای ندارن و وقتی مغز یک انسان رو میخورن میتونن خاطراتش و هر احساسی که در هر دوره از زندگیش داشته رو تجربه کنن.
مسئله اصلی اینجاست که این زامبی ها در اصل مرده اند و هیچ چیز غیر از شلیک کردن توی مغزشون اون ها رو متوقف نمیکنه .اون ها توی جلد انسانیشون زندگی میکنن تا زمانی که امید خودشون رو از دست بدن!و شروع کنن به کندن پوست بدنشون و تبدیل به یک اسکلت متحرک بشن که سریع ترحرکت میکنه . 
در عین حال مردمی در شهر زندگی میکنن که به ویروس آلوده نشدن و هیچ توضیحی هم راجب این که چطور آلوده نشدن و یا این که اصلا آیا این آلودگی از طریق ویروس منتقل شده یا نه هم وجود نداره .این افراد فقط به فکر محافظت از خودشون هستن و با وجود این که سلاح دارن و افراد نظامی ،از افراد جوون گروهشون درخواست میکنن تا در شهر به دنبال غذا بگردن یا هر جور اطلاعاتی.
Zoom in (real dimensions: 695 x 336)تصوير
چیزی که واضحه اینه که انسانها به قدر کافی در مرود این زامبی ها اطلاعات ندارن . و به طرز معجزه آسایی این زامبی ها زمانی که شک عاطفی بهشون وارد بشه ، قلب هاشون شروع به حرکت میکنه!و اسکلت ها ،اصلا از این وقایع خوششون نمیاد .چون این شک عاطفی احساس همدردی و بخشی از گذشته اون زامبی ها رو به یادشون میاره .در حال حاضر این مسئله که اونها وقعا زامبی هستن یا نه زیر سوال میره .چون پسری که ما صدای گفتو گوش با خودش در ذهنش رو میشنویم ،در همین دنیای زامبی ها زندگی میکنه و جاهای دنج و خلوتی رو برای خودش دست و پا کرده و وسایل مورد علاقه خودش رو از سطح شهر جمع آوری کرده اما نیاز به کشتن و خوردن هم داره بنابراین هم آدم میکشه هم به آدم هایی که دوسشون داره آسیب نمیرسونه . این یعنی هر جا بخواد از عواطفش استفاده میکنه اما بعد از این که رابطه این زامبی با دختری که در خطر قرار رفته و توسط زامبی نجات داده میشه،قوی تر میشه ،میبینیم که بعضی از احساسات و نیاز ها انسان ها خودشون رو در این زامبی نشون میدن ،مثل واکنش به سرما ،دلتنگی،خواب و خواب دیدن ...و درادامه بدنشون گرم تر میشه ،خون ریزی میکنن و البته در فیلم نشون داده نمیشه ولی احتمالا میلشون به کشتن هم از بین میره و رو به خوردن غذای انسان ها میارن!
Zoom in (real dimensions: 430 x 647)تصوير
در طول فیلم 
در مورد نقش آفر ینی نیکلای هولت در نقش "آر" باید بگم که در زمانی که صحنه ها خیلی اکشن نیستن خیلی نقشش رو خوب بازی میکنه اما چیزی که من متوجه اش نمیشم اینه که زمانی که گرسنه میشه و باید عطش به خون داشته باشه خیلی آروم و پا به پای گروهش راه میرن تا به شهر برسن ام توی صحنه های تعقیب و گریز به طور ناگهانی میبینیم که خیلی سریع و پ به پای میدوه !و همین طور به مرور لکنت زبانش هنگام صحبت کردن کم تر و کمتر میشه .
در مورد نقش افرینی تریا پالمر در نقش "جولی " میتونم بگم که اگر به یک انسان به طور حرفه ای آموزش داده شده که نباید نزدیک هیچ زامبی بشه اون ها احساساتی ندارن و بهش رحم نمیکنن. بعد از این که از اون موقعیت وحشتناک نجات پیدا میکنه و دوستانش کشته میشن ،اعتماد کردن به همچین موجودی واقعا به نظرم کار درستی نمی اومد!
جولی دختر فرمانده کل هست در حالی که من فکر میکنم ان مسئله اصلا هیچ نقشی توی داستان فیلم نداره و اگر دختر فرمانده نمیبود بازم هم مسائل به همون سادگی و منطقی بودن. این کاریه که به نظر من یکی از ضعف های فیلم هستش .چون میبینیم که برای این که افراد مسلح به زمبی ها شلیک نکنن ،خودشون با چشمای خودشون جنگ زمبی ها با سکلت ها رو میبینن وبیشتر با منطق خوشدون کار میکنن تا با تصمیم و دستور گرفتن.و بحث غیر منطقی ببودن فرمانده و از دست دادن همسرش اصلا لازم نبود که پیش بیاد . چون میدونیم که اگر روند داستان این طور پیش نمیرفت و فرمامانده حرفای دخترش رو باور میکرد و سعی میکردتا با دیگران این مسئله رو فقط با گفت و و حل کنه ، اون ها هرگز همچین ریسکی رو قبول نمیکردن و ز کار برکنارش میکردن . بنابراین ،این پدر و دختر بودن اصلا جالب نیومد به نظرم .
و همین طور هیچ توضیحی راجب ین که چطور زامبی ها تونستن از اون همه محافظ رد بشن و از دیوار عبور کنن هم داده نمیشه.
ولی جمله که از جولی شنیده میشه "what are you?" ،آدم رو به فکر میندازه که واقعا با چه چیزی طرف هستیم. همین طور رویای "آر" که جولی میگه :
He can dream if he wants to 
این که اگر میخواد،میتونه خواب ببینه . من رو به این فکر انداخت که ،پس اگر بخواد خیلی کار های دیگه هم میتونه انجام بده
اما وقتی که این فیلم رو میدیدم بیشتراین حس رو داشتم که نویسنده سعی داره یه چیز دیگه رو به بیننده ها بفهمونه .این داستان اصلا راجب زندگی یه زامبی نیست . به نظر من این داستن داره زندگی واقعی ما و دنیای ما رو به تصویر میکشونه. اون اسکلت ها ،آدم هایی هستند که دست از امید کشیدن ،امید به زندگی بهتر ،امید به این که شاید افرادی باشن که بتونن کمکشون کنن تا از وضعی که توش گیر کردن نجات پیدا کنن . و اون زامبی ها افرادی هستن که ناز به امید دارن ،نیاز به عشق و راهنمایی ما .تا امیدشون رو از دست ندن. و ما اون انسان هایی هستیم که دور خودمون و دنیامون دیوار کشیدیم و خودمون رو توی دنیای محدود خدمون اسیر کردیم و ترس از شناختن ناشناخته ها داریم و ترس از گرفتن دست دیگران برای کمک .


با تشکر از راهنمایی بعد از نقد اولی که انجام دادم.دوستان لطفا انتقاد ها و پیشنهد هاتون رو برای نقد فیلم های بعدیم برام بنویسین خیلی خوشحال میشم نظرتون رو بدونم



شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : بهناز


تصوير
فیلم the call محصول سال 2013 
محل فیلم برداری: امریکا
امتیاز :6.5
کارگردان : برد اندرسون
نویسنده :
مدت زمان فیلم :94 دقیقه
تصوير

داستان این فیلم ،جریانات زندگی یک خانم اپراتور رو دنبال میکنه که محل کارش فوریت های 911 (110 خودمون) هستش .در این فیلم تلاش میشه تا میزان استرس و فشارروحی که این افراد تحمل میکنند به تصویر کشیده بشه واین که چقدر کارشون با ارزشه و یه اشتباه کوچیک در انجام فعالیت هاشون میتونه جون انسان رو به خطر بندزه . از طرفی وقتی تلفن فرد تماس گیرنده قطع میشه ،این افراد از ادامه ماجرا بی خبر میمونن...این که آیا اون فرد نجات پیدا کرد؟آیا گروه امداد به اونجا رسید و خیلی مسائل دیگه.

دوستانی که میخوان فیلم رو ببینن از این جا به بعد داستان فیلم لو میره! 

ادامه داستان +برداشت خودم از این فیلم.
به نظر من داستان این فیلم خیلی داستان خاصی هستش.مسئله ای که کمتر کسی بهش توجه میکنه .غیر از یک فیلم ،تا به حال هیچ فیلم دیگه ای ندیدم که به اپراتور ها اهمیت داده بشه یا راجب زندگیشون صحبت بشه.یا شخصیت اصلی داستان یک پراتور باشه. ایده هایی که در این داستان جوردن ازشون برای پیدا کردن کیسی "دختر دزدیده شده" استفاده میکنه ،خیلی ساده در عین حال هوشمندانه هستن. در مقابل تماس گرفتن با "لیا" خیلی اشتباه وحشتناکی بود!
من واقعا اون لحظه ای که خانم راننده که دست کیسی رو دیده بود که از صندوق عقب بیرون اومده و ماشینش رو برد کنار ماشین فرد آدم ربا خیلی حرص خوردم و میخواستم کله ی اون اپراتور خنگ رو بکنم!باید اول بهشون هشدار میداد که این کارو نکنن.نه این که بزاره تا این طوری با حرکات اشتباهشون جون کیسی رو به خطر بندازن.
و یکی از آزار دهنده ترین مسائل خط اعتباری هست که نمیتونن ردیابیش کنن و مکانی که کیسی اونجا هست رو پیدا کنن.
از طرفی هیچ سابقه روانی برای مایکل فاستر ثبت نشده و این هم ماجرا رو پیچیده میکنه .چون اگر بیمار روانی بوده باشه ، سزوار همچین پایانی نیست .خب این افراد تعادل روانی ندارن که دست به انجام این کارها میزنن. و درست نیت که این طوری به حال خودشون رها بشن.
چیزی که من در مورد این فیلم دوست داشتم،اول از همه داستانش بود که یه موضوع جدید داشت و تکراری نبود.بعد از اون هیچ کدوم از وقایع غیر طبیعی به نظر نمی اومدن و زیاده روی نداشت .البته خود این مسئله که چطور قبل از این که جردن متوجه محل نگهداری قربانی ها بشه ،پلیس متوجه نشد ،خیلی خوب نیست .اما اگر این اتفاق نمی افتاد داستان فیلم به این خوبی پیش نمیرفت.


دوستان این اولین فیلمی هست که من نقدش رو تایپ میکنم و برای مطالعه دیگران قرار میدم و قرار این کار رو ادامه بدم و فیلم های خیلی بیشتری رو براتون معرفی کنم. اگر پیشنهاد یا انتقاد یا فیلم خاصی در نظر دارین که دوست دارین این طوری نقدش رو بنویسم برام نظر بزارین . 



شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 1:51 ::  نويسنده : بهناز

صفحه قبل 1 صفحه بعد